گاهی اوقات حوادث و اتفاقاتی کمک می‌کنند که واقعیت‌هایی را بهتر و دقیق‌تر درک کنیم. هزاران خبر از مصوبات، اظهارنظرها و... می‌خوانیم اما یک مرتبه یک خبرنگار درون خودش همه حرف‌ها و حقایق را دارد. سه کولبر اهل روستای باوان بخش مرگور ارومیه پنجشنبه ظهر میان برف و مه به سمت مرزهای ترکیه حرکت کردند، ساعتی بعد با اهالی روستای خود تماس گرفتند و گفتند که مسیر را گم کرده‌اند و دیگر هیچ تماس و نشانه‌ای از آنها دریافت نشد.

تیم‌های جست‌وجوی مردمی به‌همراه نیروهای نظامی و مرزبانی و همچنین نیروهای امداد هلال‌احمر محلی با امکاناتی محدود دو روز در میان برف و مه به‌دنبال آنها گشتند؛ رسانه‌های محلی اعلام کردند مردم روستای ترکیه در همجواری منطقه مفقودشدن سه کولبر، روزهای جمعه و شنبه به‌دنبال کولبران رفتند اما تا زمان نوشتن این یادداشت جست‌وجو‌ها بی‌نتیجه بود.اما این حادثه تلخ و گنگ بهتر از هزاران خبر وضعیت مرزنشین‌ها را نشان می‌دهد. وقتی فیلم جست‌وجو برای یافتن کولبران را می‌بینیم و دشت پوشیده از برف را که امکان حرکت به امدادگران و افرادی که کوله‌باری هم ندارند، نمی‌دهد تنها سؤالی که در ذهن ایجاد می‌شود این است که چرا انسانی جان خود را چنین به خطر می‌اندازد؟

به یاد مصاحبه‌های گذشته در این منطقه می‌افتم، کولبری که می‌گفت ما ناگزیریم در کولاک و هوای مه‌آلود حرکت کنیم تا توسط هنگ مرزی دو کشور دیده نشویم، مسئولان استانی که کلمه کولبر را به کار نمی‌برند و به آنها می‌گویند کاسبکار مرزی و مصاحبه با آن نماینده سابق مجلس که می‌گفت کسی که می‌خواهد به سمت مرز قاچاق ببرد حتما پیش‌بینی شلیک، گرفتارشدن در بهمن یا سقوط از دره و کوه را می‌کند، لابد برایش صرف دارد که می‌رود.

لابد برایش صرف داشت که با چندین کیلو بار، برف‌هایی را که تا زانو می‌رسند، از جلوی پایش می‌شکافت و بی‌توجه به دانه‌های ریز کولاک که به سروصورتش می‌خورد به سمت جلو حرکت می‌کرد. اما صرفش چه بود؟ چرا این آدم‌ها ثروتمند نیستند اگر برایشان صرف دارد؟

نماینده سابق مجلس که اتفاقا اهل همین منطقه است، تنها مسئولی نیست که فکر می‌کند مرزنشین‌ها در پی ثروت به مرز می‌روند و لابد برایشان صرف دارد که میان برف‌ها گم شوند.ای کاش کسی برای ما صرف‌داشتن را معنی می‌کرد تا امروز تکلیفمان با این خبرها روشن بود و کسی به ما صراحتا می‌گفت که سه مردی که اکنون در برف‌ها گم شده‌اند، چقدر برایشان صرف داشت که بهایش جانشان بود و شاید می‌فهمیدیم که آنها قاچاقچیان خلاف‌کار بودند یا مرزنشین بی‌کار.

در میان تمام مصاحبه‌هایی که درباره کولبران گرفتم، کسی از قانون حمایت از مرزنشین درمورد بهره‌مندی از منطقه مرزی سخن نگفت و شاید هنوز برای مسئولان هم حتی مشخص نیست که مرزنشین حق بهره‌مندی از تجارت مرزی را دارد و این حق باید با ایجاد مجراهای قانونی مانند بازگشایی و تقویت بازارچه مرزی، اولویت در استخدام مرزنشین‌ها در مناطق آزاد تجاری و... تأمین شود و این مهم تنها با پرداخت مبلغی به‌عنوان حق مرزنشینی به وجود نمی‌آید.

نکته غم‌انگیزی وجود دارد؛ تبادلات مرزی با حجم بالا همیشه در مناطق مرزی بوده و هست؛ هرچند مرزنشین هنوز فقیر و بی‌کار است و هنوز برایش صرف دارد که برای درآمدی اندک جانش را به دست بگیرد و به دشت پوشیده از برف برود.

اینکه تبادل کالا در نواحی مرزی با حجم بالا در دست مافیای قاچاق، بازرگانان بزرگ و... باقی‌ مانده تا سازمان‌یافته فعال شوند اما مرزنشین برای انتقال کوله‌باری جانش را کف دست بگیرد به سمت مرز برود یعنی هنوز تعریف دقیق و صحیحی در تصمیمات کلان کشوری درباره مرزنشین‌ها نیست.راستی هنوز یک سال از درگذشت پنج کولبر اهل کوران در میان برف‌ها نمی‌گذرد.